مدیریت و سیاستگذاری علمی در ایران: گفت‌وگو با دکتر رضا منصوری

                             


روزنامه شرق: دكتر «رضا منصوری»، در اتریش کیهان‌شناسی خواند و هم‌اکنون استاد دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریف است. وی مدتی معاون پژوهشی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری بود، اما دغدغه سیاستگذاری علمی، پس از دوره معاونت او را رها نکرد. بهترین شاهد این مدعا آنکه تعداد کتاب‌هایی که در زمینه مدیریت علمی و سیاستگذاری علمی نوشته، از تعداد کتاب‌های تخصصی در حوزه نجوم و کیهان‌شناسی بیشتر است. دستاوردهای علمی امروز ایران را بهانه کردیم تا درباره وضعیت پژوهش در کشور با او گفت‌وگو کنیم.

‌به عنوان اولین سوال، بفرمایید علم چه نقشی در جامعه می‌تواند داشته باشد؟
پرسش خوبی است چون می‌تواند زمینه ورود به بحث را فراهم کند. در زمینه تعریف علم و نقش آن، چندین نکته بسیار مهم وجود دارد که متاسفانه ما چندان به آن نپرداخته‌ایم. به بیان دیگر باید ببینیم آیا علم امروز ما (یا پژوهش، که مفهومی نوین است و در فرهنگ ما کمتر سابقه دارد) با موضوعاتی مانند سابقه علمی ما و دوره درخشان چند قرنه ما ارتباطی دارد یا خیر؟چه اتفاقی افتاد که در دوران انقلاب صنعتی، علم در اروپا به تحولات عمیق اجتماعی منجر شد؟البته خود این تحولات اجتماعی بر تغییر بینش انسان صنعتی مبتنی است که باید به ریشه‌های آن توجه کرد. چنین بحث‌هایی را ما تاکنون در ایران نداشتیم یا کمتر داشتیم، نه پس از دوران مشروطه، نه پیش از انقلاب و نه پس از انقلاب. ما پس از انقلاب گرفتاری‌ها و دشواری‌های اجتماعی بسیاری داشتیم، از جمله خود پدیده انقلاب که نابسامانی‌هایی را در پی دارد، جنگ و خرابی‌های حاصل از آن، دوران بازسازی و مشکلات بعدی. همه این موضوعات باعث شده است که ما کمتر فرصت داشته باشیم که درباره موضوعاتی مانند علم بیندیشیم و از خود بپرسیم که به‌راستی ما از علم و از دانشگاه چه می‌خواهیم؟ و مجموعه مفاهیم مدرن مانند پژوهش، کارآفرینی، مراکز رشد و... چه ارتباطی با زندگی گذشته ما دارد و آیا صرفا به این دلیل که کشورهای صنعتی چنین مفاهیمی را ابداع کردند و نهادهایی را توسعه دادند، ما هم باید عینا همان‌ها را کپی کنیم؟یعنی اینگونه فکر می‌کنیم که کشورهای صنعتی مظهر چیزهای خوب هستند و ما باید ادامه‌دهنده راه آنها باشیم؟یا نه ما باید به دلایل دیگر به دنبال چنین مفاهیمی باشیم؟متاسفانه این بحث‌ها هیچ‌وقت در ایران نشد که بعدا بخواهد پا بگیرد، چه رسد به اینکه به سیاستگذاری منجر شود، سیاستگذاری‌هایی که مبتنی است بر مفاهیمی که به آن نیاز داریم یا مفاهیمی که باعث رشد و توسعه کشور ما می‌شود. ما به دلیل جنگ تحمیلی هشت‌ساله مجبور شدیم که تا حدود زیادی به سمت فناوری برویم زیرا به شدت به آن نوع فناوری‌ها نیاز داشتیم. در آن زمان نیازهای دفاعی ما زیاد بود، از طرف دیگر ما در تحریم هم بودیم. به همین دلیل، برای نجات کشور و حفظ حرمت خودمان ناچار شدیم به این سمت حر کت کنیم و به فناوری دست‌یابیم. پس حرکت ما به سمت فناوری (در اینجا من روی کلمه فناوری تاکید می‌کنم نه علم، زیرا رویکرد ما در آن زمان بیشتر فناوری بود تا علم)، ناشی از یک نیاز آنی بود نه مبتنی بر تفکر عمیق درباره ماهیت علم و فناوری. در نتیجه می‌توان در خلال جنگ تحمیلی، آن‌چیزی که ما نیاز به آن را حس کردیم، فناوری‌های جنگی بود که به ما کمک می‌کرد بتوانیم از کشورمان دفاع کنیم. هرچند که ما در آن زمان به شدت نیازمند فناوری بودیم و رفتن به سمت فناوری کار خوبی بود اما متوجه نبودیم رفتن به سوی فناوری، ما را احتمالا از توجه به ریشه‌های آن بازمی‌دارد و در نهایت ما با مسائل مهم اجتماعی روبه‌رو خواهیم شد. به دلیل شرایط آن زمان، کمتر فرصت کردیم درباره این موضوع بیندیشیم که این فناوری‌ها مبتنی بر چه نوع تفکری است؟از کجا آمده است یا علم زیربنای آن چیست؟اکنون باید به این پرسش توجه کرد که باید از علم مدرن چه تصوری داشته باشیم؟البته باید به این نکته توجه کنیم که چنین اتفاقی در ذهن انسان صنعتی افتاده که ارتباط خود با طبیعت و جامعه را به نوع دیگری تعریف کرد، که این تعریف به طور محتوایی و ماهوی با ارتباطی که بشر پیش از دنیای مدرن، با طبیعت و با جامعه داشت، فرق می‌کند. در این وضعیت، نه فقط علوم پایه و علوم طبیعی عوض شدند بلکه این تغییر نگرش‌ها، در همه زمینه‌های بشری تاثیر گذاشته و از آنها تاثیر پذیرفته، به‌گونه‌ای که حتی سیاست و فلسفه هم تغییر کرد. ما به این موضوعات بی‌توجهیم و متاسفانه حتی پس از انقلاب هم بحث در این‌باره را شروع نکردیم. اکنون این نگرانی وجود دارد که ما به شیوه‌ای نادرست به دنبال برخی از پیامدهای علم (مانند فناوری) برویم ولی از اصل ماجرا غافل بمانیم. این چیزی است که من شخصا درباره آن نگرانم و دانشگاهیان ما هم یا علاقه چندانی به این موضوع نداشتند یا فرصت نکردند به این موضوع بپردازند البته این موضوع قطعا از مشغولیت‌های علوم انسانی است و لازم است کارشناسان علوم انسانی در این زمینه فکر کنند و بحث‌وگفت‌وگوهای دانشگاهی در کشورمان شروع شود. من تاکنون چیزهایی درباره این موضوع گفته‌ام و نوشته‌ام که همه آنها را به عنوان شروع این بحث تلقی می‌کنم که ما در کشورمان مفهوم علم مدرن را (چه در بیرون دانشگاه‌ها و چه در درون دانشگاه‌ها) درک نکردیم و همواره اگر چیزی را در بخشی از جامعه بشری دیدیم و به نظرمان مهم یا مفید آمد، سعی کردیم عینا کپی کنیم و شبیه آن را در کشورمان بسازیم البته این راه، راه درستی نیست و بدانیم که اگر هم بتوانیم به طور موقت به سمتش برویم، دیر یا زود باید از خودمان بپرسیم چرا چنین کارهایی می‌کنیم؟
‌اگر امکان دارد این بحث را با ذکر یک مثال توضیح دهید تا بهتر تفهميم شود.
من یک نمونه خدمت‌تان عرض می‌کنم تا بهتر درک کنیم ما کجاها به دلیل این نوع طرز تفکر، به شدت غفلت‌ کردیم. ما همیشه (چه قبل و چه بعد از انقلاب) به خود می‌بالیم که در دوران تمدن اسلامی چقدر در علوم مختلف پیشرفت کرده بودیم ولی هیچ‌گاه یک مرکز تحقیقاتی نساختیم که با روش‌های نوین علمی که دستاورد بشر است، تاریخ خودمان را پژوهش کند. اگر دقت کنید همه کسانی که از گذشته و افتخارات ما صحبت می‌کنند، گفته‌ها و اطلاعات آنها صرفا در حد نوعی ژورنالیسم علمی است، ولی هیچ‌گاه نتوانستیم به طور جدی به موضوع‌هایی مانند تاریخ علم اسلامی یا تاریخ علم در ایران بپردازیم. هنوز تازه در اول راهیم و برای موضوعاتی مانند تاریخ علم در کشور خودمان، نیازمند تحقیقاتی هستیم که در کشورهای دیگر منتشر می‌شود، البته در برخی از موارد حتی از درک مفهوم مقاله‌هایی که درباره بزرگان علم ما نوشته‌اند هم ناتوانیم و فقط برداشتی سطحی از آن داریم و این برداشت‌ها را در رسانه خود، به عنوان علم و تحقیق علمی به مردم عرضه می‌کنیم. متاسفانه از این لحاظ بسیار عقب هستیم که به‌نظر من ممکن است پیامدهای نامطلوبی داشته باشد. همه اینها هم به این دلیل است که ما تصور درستی از علم مدرن نداریم.
‌شما بارها گفتید ما با تعریف علم مدرن آشنا نیستیم. اگر امکان دارد شما اکنون علم مدرن را تعریف کنید.
من بارها در نوشته‌های مختلف به این موضوع پرداختم و اکنون شاید فرصت مطرح کردن دوباره آن نباشد اما اگر بخواهم خلاصه بگویم، روی این موضوع تاکید می‌کنم که علم چه چیزی نیست. علم مجموعه دانسته‌های بشر که در کتاب‌ها نوشته شده باشد، نیست. شاید برخی در ایران تصور کنند علم همان چیزی است که در کتاب‌ها نوشته شده است، در حالی‌که علم یک فرآیند اجتماعی است که با ابزارهای بسیار متفاوت (منظور ابزارهای کلامی، تجهیزات آزمایشگاهی، روش‌های مدیریتی جذب‌پژوهانه و روش‌های مدیریتی متقاعدکردن نهادها برای انجام پروژه‌های بزرگ علمی در نهادهایی مثل دانشگاه و پژوهشگاه و مراکز پژوهشی) صورت می‌گیرد. این نهادها در مجموع، ساختاری به نام اجتماع علمی را می‌سازد؛ بنابراین مذاکره یک دانشگر یا دانش‌پیشه‌ها (از کلمه دانشمند استفاده نمی‌کنم زیرا ممکن است معانی نادرستی را تداعی کند)، با احزاب سیاسی یا با مجلس و دولت برای انجام یک پروژه در کشور، بخشی از آن فرآیند علمی است. انجام این پژوهش‌های علمی در دانشگاه‌ها، هم به رشد علم در جامعه کمک می‌کند و هم کمک می‌کند نسلی پرورش پیدا کند که با توان بیشتری، پرسش‌های بیشتری مطرح کند یا به پرسش‌های مطرح‌شده، جواب دهد. ممکن است این پرسش‌ها، از ذهن یک شخص تراوش کرده باشد یا پرسش‌هایی باشد که جامعه یا افراد و احزاب سیاسی مطرح کرده باشند. افراد اجتماع علمی به‌اینگونه مباحث می‌پردازند. تاسیس نهادی به نام دانشگاه فقط با این هدف نیست که به افراد دیگر آموزش دهند بلکه آموزش فقط بخشی از فعالیت‌های دانشگاهی است ولی متاسفانه ما در ایران، فقط نتیجه این فرآیند را که معرفت علمی یا دانش است، علم تلقی می‌کنیم.
‌نتیجه چنین برداشت نادرستی از علم و نشناختن فرآیند علمی چیست؟
برای مثال وزارت علوم می‌گوید ما دانشجوی دکترا را هم به شیوه متمرکز انتخاب می‌کنیم و دانشگاه هم موظف است کسانی را که ما انتخاب کردیم، بپذیرد. این روش ناشی از یک تعریف بسیار اشتباه از علم و تحقیقات علمی است. این نگرش هیچ سنخیتی با علم مدرن ندارد. شاید بتوان دانشجوی لیسانس را به این روش انتخاب کرد اما با توجه با آن تعریف استاندارد و بین‌المللی درباره ماهیت علم و فرآیند تولید علم، دیگر نمی‌توان دانشجوی دکترا را هم به این روش انتخاب کرد. این نشان می‌دهد نوع کپی‌برداری ما از دانشگاه‌های اروپا و آمریکا (و در این اواخر از دانشگاه‌های ژاپنی) با کارکرد دانشگاه همخوانی ندارد. تحقیقات نشان می‌دهد که ما هنوز نتوانستیم به آن چیزی که به آن «اجتماع علمی» می‌گویند، در کشورمان به وجود بیاوریم و در نتیجه نمی‌توانیم تحقیقات علمی انجام‌شده را از طریق اجتماع‌های علمی درون کشور محک بزنیم.
‌نتیجه فقدان چنین نهادهایی چیست؟
نتیجه این است که برای مثال، به جای آنکه یک نهاد علمی-پژوهشی به تحقیقات یک فیزیکدان، زیست‌شناس یا شیمی‌دان، اعتبار دهد، نهادهای دیگر مانند نهادهای سیاسی این اعتبار را می‌دهند. یعنی نهادهای سیاسی تعیین می‌کنند چه کسی استاد خوب یا پژوهشگر برجسته است. چنین چیزی در هیچ‌ کجای جهان پذیرفته نیست که مثلا نهادی مانند رادیو و تلویزیون، چهره‌های شاخص و برتر را در حوزه‌هایی مانند علم انتخاب کند یا ملاک‌های انتخاب دانشمند برگزیده را تعیین و معرفی کند. اینها نشان می‌دهد ما در فرآیند توسعه و پیشرفت علمی، از برخی از نکات بسیار مهم در سیاستگذاری‌های علمی غافل بودیم. اگر به این نکته توجه نکنیم، در آینده برای ما ‌گران تمام می‌شود.
‌بارها گفتند علم جهان‌شمول است، به این معنا که دستاوردهای علمی همیشه و همه‌جا صادق است و به مشخصات اجتماع، خیلی ربط ندارد، اما شما می‌گویید چون ما در وارد کردن علم صرفا کپی‌برداری کردیم و به اقتضائات کشورمان توجه نکردیم، دچار مشکل شدیم. اگر ممکن است کمی بیشتر توضیح دهید.
علم محصول یک فرآیند است که در یک اجتماع علمی حاصل می‌شود. وقتی محصول نهایی علم یعنی شناخت، حاصل شد و به شکل مقاله منتشر شد، مفهومی جهانی می‌شود یعنی دیگر مهم نیست که چه کسی و به چه شیوه‌ای آن را کشف کرده است. منتهی ما نمی‌دانیم آن چیزی که به عنوان ثمره علم تلقی و در کتاب‌ها تدریس می‌شود، با چه پیش‌فرض‌هایی و با چه رویکردی به دست آمده است. ما باید ببینیم چه چیزی این محصول (علم) را به وجود آورده است تا بتوانیم به درستی آن را تحلیل و از آن استفاده کنیم. منتها ما گاهی در ارزیابی فرآیند علمی اشتباه می‌کنیم و یکی از دلایل اشتباه هم این است که به اجتماعات علمی بی‌توجه هستیم. بعضی وقت‌ها این مفهوم ساده‌سازی می‌شود و می‌گویند ما باید علوم انسانی بومی ‌داشته باشیم. هرچند این سخن در کلیت خود، صحیح است اما برخی تلقی ساده‌انگارانه‌ای از این سخن دارند و گمان می‌کنند ما باید همه یافته‌ها و دستاوردهای علوم انسانی کشورهای دیگر را دور بریزیم زیرا همه اینها نادرست و ناپسند است و ما باید از نو چیزهای جدیدی برای خودمان بسازیم. این طرز تفکر غلط است.
‌اشکال این طرز فکر چیست؟
اشکال این طرز فکر در این است که ما متوجه آن یافته‌های علوم انسانی که مرتبط یا وابسته به یک جامعه خاص است نشدیم و خیال می‌کنیم آن را هم مثل قانون گرانش نیوتن تلقی کنیم. اینها تماما ریشه در این موضوع دارد که ما درک نکردیم که در ذهن بشر مدرن چه اتفاقی افتاده است، ابتدا باید آن را یاد بگیریم و درک کنیم و سپس به نقد آن بپردازیم. ضعف ما در این قسمت است و متاسفانه گاهی اینگونه تلقی می‌شود که علمی که ما داشتیم یا داریم از نوع و جنس دیگری است و ما نمی‌توانیم علوم دیگر را که غربی است، بپذیریم بلکه باید به دنبال علومی باشیم که مبتنی بر فرهنگ ما یعنی علوم ایرانی و علوم اسلامی باشد، بدون اینکه پیش از آن با ماهیت علوم غربی و علوم اسلامی و ایرانی آشنا باشیم. یکی از اشکال‌های شیوه بحث ما این است که بدون شناخت کامل یک مفهوم، از آن انتقاد می‌کنیم و اشکال می‌گیریم. ممکن است ویژگی‌هایی در آن علم ببینیم که پسند ما نباشد و فکر کنیم که ناپسند و نادرست است. چنین طرز نگاهی دون شأن کشوری با سابقه فرهنگی زیاد همانند کشور ماست.
‌فرض کنیم به ماهیت علم مدرن پی‌بردیم، می‌خواهم پژوهش علمی را تعریف کنید و مشخص کنید پژوهش علمی چه ویژگی‌ها و مشخصاتی دارد؟
من پیش از پاسخ به این پرسش شما باید روی این نکته تاکید کنم که منظور از صحبت‌های من این نیست که کشور ما ابتدا باید همه کارهای خود را متوقف کند و ابتدا باید علم را بشناسد و در زمینه سیاست‌های علمی برنامه‌ریزی کند و بعد به بقیه کارها بپردازد بلکه منظور من این است که ما باید به موازات اینکه همه کارهای دیگرمان را انجام می‌دهیم، این بحث را هم مطرح کنیم و آن را راه بیندازیم. این بحث‌ها برهم کنش دارند و همدیگر را تقویت می‌کنند. یعنی هدفمان این است که یک گفت‌وگو و مباحثه علمی در کشور شکل بگیرد که البته این گفت‌وگو تاکنون شکل نگرفته و همکاران ما در دانشکده علوم انسانی تاکنون درباره چنین موضوعی سکوت کرده‌اند، اما برگردیم به سوال شما که در مورد پژوهش بود. همان‌طور که گفتم پژوهش یکی از مولفه‌های علم مدرن است. زمانی که از یک انسان سوالی را می‌پرسند یا پرسشی در ذهن او شکل می‌گیرد، روشی را برای پاسخگویی به پرسش‌ها در پیش می‌گیرد که پژوهش نام دارد که بخشی از همان فرآیند علم است. علم نتیجه پژوهش است و خود پژوهش هم باید با حلقه‌های دیگر مرتبط باشد. دانش هم در حقیقت، نتیجه این فرآیند است؛ بنابراین هر پرسشی که در ذهن پژوهشگر مطرح می‌شود با روش‌هایی که آموخته است، منتشر می‌کند. این نتیجه در اجتماعات علمی و سمینارها بررسی می‌شود و غلط‌ها و اشکالات آن برطرف می‌شود، زمانی هم که پذیرفته شد، می‌شود دانش.
‌آیا پژوهش‌های علمی تقسیم‌بندی خاصی هم دارد، یعنی آیا انواعی دارد؟
بله، پژوهش دسته‌بندهای خاصی دارد. برای مثال پژوهش‌های بنیادی، به پژوهش‌هایی گفته می‌شود که نتیجه  آن در آینده نزدیک، کاربردی ندارند. پژوهش‌های توسعه‌ای هم پژوهش‌هایی هستند که نیازهای بلافصل صنعت را تامین می‌کنند. امروزه در بسیاری از کشورهای جهان معمولا حدود 15 تا 20درصد از کل بودجه پژوهشی را به پژوهش‌های بنیادی اختصاص می‌دهند البته روی این نکته هم تاکید می‌کنم که این موضوع مطرح نیست که کدام پژوهش خوب است یا کدام خوب نیست، بدیهی است که همه اینها ضروری است و همه آنها لازم و ملزوم یکدیگرند. به‌نظر می‌رسد سهم کشور ما از پژوهش‌های بنیادی زیر 10‌درصد است البته در سیاستگذاری‌های علمی، کارشناسان با توجه به شاخص‌های مختلف، تصمیم می‌گیرند که به هر کدام از این شاخه‌ها چه درصدی از بودجه را اختصاص دهند البته پژوهش‌های بنیادی، پژوهش‌های راهبردی هستند. متاسفانه در کشور ما به پژوهش‌های بنیادی پایه چندان اهمیت نمی‌دهند که این اسباب تاسف است.
‌در چند سال اخیر بسیار گفته می‌شود که ما از لحاظ علمی بسیار پیشرفت کردیم و دانشگاه‌های ما از این لحاظ وضعیت بسیار مطلوبی دارند. برای مثال سازمان‌ها و نهادهای علمی بین‌المللی گفتند ایران بیشترین میزان رشد علمی را داشته است اما در ایران به این شکل بازتاب داشته است که ایران بیشترین میزان تحقیقات علمی را داشته است. اگر امکان دارد این خبر و بازتاب‌های آن را تحلیل کنید.
برای تشریح این مطلب مثالی می‌زنم. فرض کنید من یک‌صدهزارتومان در ماه درآمد دارم. وقتی درآمد من بشود 200‌هزارتومان در ماه، می‌توانم بگویم درآمد من صددرصد رشد کرده است اما اگر کسی ماهی یک‌میلیون درآمد داشته باشد و درآمدش برسد به یک‌‌میلیون‌و‌500‌هزارتومان، درآمدش فقط 50‌درصد رشد کرده است. یعنی با اینکه مقدار مطلق افزایش درآمد او از افزایش درآمد من خیلی بیشتر بود اما ‌درصد افزایش درآمد من بیشتر است. در اینجا نیز چنین وضعیتی حاکم است. سرعت رشد مقاله‌های علمی ما بالاست اما مقدار مطلق آن هنوز کم است زیرا ما کارهای پژوهشی را پس از انقلاب و آن هم با عددهای بسیار کوچکی آغاز کردیم. تا پایان جنگ تحمیلی، تعداد مقاله‌های ما بسیار کم بود و از آن به بعد بود که پیشرفت‌های علمی ما آغاز شد. طبق آمارها، در سال‌های ابتدایی انقلاب، تعداد مقاله‌های ما از کشورهای دیگر منطقه مانند عراق، مصر و عربستان سعودی هم کمتر بود. خوشبختانه با همتی که پژوهشگران ما داشتند، توانستیم مسیری طولانی را با موفقیت بپیماییم البته از دهه 80 هم یکی از سیاست‌های وزارت علوم این بود که از گسترش پژوهش در دانشگاه‌های ایران حمایت کند.
‌اما برخی از کارشناسان هم می‌گویند درباره این دستاوردها اغراق می‌شود.
البته آنها از زاویه دیگر به این موضوع نگاه می‌کنند. آنها می‌گویند تعداد مقاله‌های علمی فقط یکی از چندین شاخص برای ارزیابی وضعیت علمی یک کشور است. برای اینکه بتوانیم وضعیت علمی یک کشور را به درستی ارزیابی کنیم باید بیش از 18 شاخص را ارزیابی کنیم. شاید برخی از سیاسیون بخواهند 17 شاخص را کنار بگذارند و فقط روی یک شاخص که عدد بزرگی است، تاکید کنند اما زمانی که می‌خواهیم سیاستگذاری علمی بکنیم، باید به همه عوامل تاثیرگذار در پیشرفت علمی توجه کنیم.
‌اگر امکان دارد چند مورد دیگر شاخص‌های ارزیابی وضعیت علمی یک کشور را نام برده و در مورد آنها مختصر توضیح دهید.
کیفیت مقاله‌های علمی یکی از مهم‌ترین شاخص‌ها برای ارزیابی وضعیت علمی است البته برای اینکه کیفیت مقاله‌ها را ارزیابی کنیم، چندین روش وجود دارد. (البته موضوع تقلب‌های علمی و کپی‌کردن مقاله‌های دیگران یکی از معضلاتی است که گریبانگیر ایران و دیگر کشورهای در حال توسعه شده است که در اینجا فرصت پرداختن به آن را نداریم). ولی حالا فرض کنیم تعداد زیادی مقاله نوشتیم که کیفیت علمی همه آنها هم خیلی خوب بود، آیا این موضوع برای پیشرفت همه‌جانبه یک کشور کافی است؟اکنون باید به این نکته توجه کرد که این مقاله‌ها چقدر به پیشرفت کشور کمک می‌کند؟موضوع‌های تحقیقاتی این مقاله‌ها از بین مشکلات جاری کشور انتخاب شد؟خوشبختانه در سال‌های اخیر توجه‌ها به این سمت معطوف شده که پژوهش‌ها کاربردی باشد، هرچند تا نقطه ایده‌آل فاصله داریم. شاید برای رسیدن به جایگاه آرمانی، لازم باشد به این پرسش پاسخ دهیم که برای حل مشکلات کشور لازم است که ساختار دانشگاه‌های کشور را عوض کنیم یا باید رویه‌ها را عوض کنیم؟آیا تعداد و مقدار قراردادهای دانشگاه با صنعت را پایش می‌کنیم تا دریابیم دانشگاه با پول صنایع خصوصی می‌تواند مشکلات همان‌ها را حل کند یا خیر؟اصولا برآورده ساختن نیازهای یک جامعه و حل‌کردن مشکلات جامعه، یکی از کارکردهای علم و بخشی از فرآیند علم است. لازم است راهکار‌هایی برای حل این مشکلات ایجاد کنیم. برای مثال، ما سال‌هاست که درباره شرکت‌های دانش‌بنیان صحبت می‌کنیم اما تاکنون اقدام چشمگیری در این زمینه انجام نشده است. یکی از کارهای مهم دیگری که باید انجام شود، اعتباردهی به انجمن‌های علمی کشور از راه توجه به پژوهش‌های علمی کشور است. باید مقدمات کار را فراهم کرد تا بین این انجمن‌های علمی ارتباط موثری برقرار شود. لازم است حلقه‌های توسعه و پیشرفت علمی را به شیوه درستی به یکدیگر متصل کرد، در نتیجه ضروری است درباره شیوه‌های این اتصال درست با هم گفت‌وگو کنیم. باید فکر کنیم چگونه کیفیت نشریات علمی کشور را (که نشان‌دهنده دستاوردهای پژوهشی کشور است)، ارتقا دهیم تا به آن توجه کنند؟ اینکه می‌گویم به نشریات ما توجه کنند نه از این بابت  است که ما انسان‌های مهمی هستیم بلکه از این بابت که اگر توجه نکنند بیانگر آن است که شاید این مقاله چشمگیر نیست و کیفیت علمی مطلوب را ندارد. برخی صرفا برای گرفتن ارتقا، مقاله‌های بی‌کیفیتی چاپ می‌کنند که موردتوجه قرار نمی‌گیرد. اگر سازمان‌های بین‌المللی به مقاله‌ها توجه کردند، نشان‌دهنده آن است که کیفیت خوبی دارد اما اگر سازمانی مثل صداوسیما به آن توجه کرد، امتیازی محسوب نمی‌شود. به نظر من باید به انجمن‌های علمی این اختیار را داد که درباره این موضوعات اظهارنظر و تصمیم‌گیری کنند. باید قانون ثبت اختراعات را به‌گونه‌ای تنظیم کرد که نه در داخل کشور و نه در خارج کشور، از این اختراعات سوءاستفاده نشود، یعنی مالکیت فکری افراد را تضمین کنیم.
‌تقلب‌های علمی هم این روزها گویا دردسرساز شده است.
بله، ولی متاسفانه هم‌اکنون هیچ مکانیسمی برای پیشگیری از تقلب‌های علمی در مقاطع کارشناسی‌ارشد و دکترا وجود ندارد. الان که در خیابان‌های تهران و به‌ویژه از مقابل دانشگاه‌ها نمی‌توان رد شد، از بس‌که آگهی‌های مربوط به پایان‌نامه‌های فوق‌لیسانس و دکترا همه در و دیوارها را پوشانده است. اگر انجمنی افشا کند که پایان‌نامه‌ای تقلبی است یا کپی شده است، کدام قانون از آن انجمن حمایت می‌کند؟
‌چه پیشنهادهایی ارایه می‌کنید تا چشم‌اندازهای پیشرفت علمی ایران روشن‌تر شود؟
پیشنهاد و راهکار که فراوان است اما من اینجا فقط به یک مورد اشاره می‌کنم. دستگاه‌های اجرایی ما به دانشگاه‌ها اجازه بدهند (نمی‌گویم مداخله نکنند، فقط می‌گویم دست‌کم اجازه بدهند) دانشگاهیان فکر بکنند و فکرشان را بیان بکنند. دستگاه‌های اجرایی به دانشگاه اعتماد کنند و گمان نکنند که بهتر از دانشگاه‌ها مشکلات یا راه‌حل‌ها را می‌دانند. اگر این امکان فراهم شود دانشگاه‌ها این توان را دارند که مشکلات خودشان و جامعه را حل کنند. با یک مثال صحبت‌های خودم را به پایان می‌برم. می‌گویند یک‌بار شاه‌عباس از کنار مدرسه‌ای رد می‌شد. دید مدرسه خیلی خلوت است و طلاب کمی در آنجا مشغول تحصیل هستند. از روحانی مدیر مدرسه پرسید برای رونق دوباره چکار می‌توانم برای شما بکنم؟ به‌نظر شما آن روحانی چه چیزهایی خواست؟
‌احتمالا پول و بودجه یا امکانات خواست... شاید هم گفت کتابخانه ما را تکمیل کنید.
- خیر، هیچ‌کدام از اینها را نخواست بلکه به او گفت صبح فردا که به مدرسه می‌آیم افسار مرکب مرا در دست بگیرید و مرا تا مدرسه همراهی کنید. متوجه شدید؟
‌نه...
فردا که مردم دیدند شاه این قدر برای مدرسه و استاد احترام قایل است، مدرسه پر از طلبه شد. لازم است ما هم کمی به دانشگاه احترام بگذاریم.

+ نوشته شده در  ۱۳۹۱/۱۲/۱۰ساعت 20:6  توسط بیات  | 

 
صفحات وبلاگ
123456789101112